محمد سجاد حقیری

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

محمد سجاد حقیری

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،
صحنه پیوسته بجاست،
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

مارک یارنل

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

کشیش "مارک یارنل" مقیم یک شهر کوچک در ایالت تگزاس، به علت ورشکستگی در حال از دست دادن تمام دارایی و اموال و حتی خانه و اتومبیل شخصی خود بود. او بدنبال راهی بود تا بتواند خود را از این وضع هولناک برهاند، که توسط یکی از دوستان خود با 
بازاریابی شبکه ای آشنا شد.
او بسیار خوشبخت بود، زیرا معرف او، حامی بسیار خردمندی بود. حامی پیمانی را با او در میان گذاشت:
" این تجارت در مدت یک تا سه سال، تو را از تمام مسائل مالی موجود می رهاند"
و قول پرداخت بهای این موفقیت بزرگ را از او گرفت:
" برای رسیدن به این موفقیت بزرگ، تو باید بر چهار دشمن هولناک غلبه کنی."
مارک پذیرفت و کار خود را با یک لیست 200 نفری آغاز کرد. لیستی از تمام دوستان و آشنایان که آنها را برای معرفی کار و نشان دادن مدارک، به منزلش دعوت می کرد. 80 نفر از دوستان نزدیک، دعوت او را نپذیرفتند. و با گفتن "نه! علاقه ای به شنیدن ندارم" از او استقبال کردند. در واقع مارک با اولین دشمن خود روبرو شده بود.
(پس زدن یا Rejection)
او با خود گفت: مسئله ای نیست. حامی من مرا از وجود این دشمن آگاه کرده بود. من 120 دوست خوب دیگر در لیست دارم.
حدس بزنید بعد چه شد! 51 نفر از کسانی که دعوت او را پذیرفتند، در جلسه معرفی کار حاضر نشدند. او با دومین دشمن خود مواجه شده بود.
(نیرنگ یا Deception)
با خود گفت: " اهمیتی ندارد. حامی من در مورد وجود این دشمن با من صحبت کرده بود. من 69 دوست خوب دیگر در لیست خود دارم."
فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟
57 نفر از کسانی که در جلسه حاضر شدند، با گفتن:
" علاقه ای به این کار ندارم" به او جواب منفی دادند و همکاری او را نپذیرفتند. او با سومین دشمن روبرو شده بود.
( بی انگیزگی یا Apathy)
مارک بدون کوچکترین واهمه ای به خود گفت: " مسئله ای نیست. باید به سراغ 12 نفر باقیمانده رفت. موفقیت گمشده من، در بین آنهاست." 
و همه آنها پاسخ مثبت دادند و همکاری او را پذیرفتند.
آیا مسائل مارک پایان یافته بود؟
11 نفر از این همکاران، در زمان کوتاهی از کار خسته شدند و کار را رها کردند. این چهارمین و آخرین دشمن مارک، در راه رسیدن به موفقیت بود.
( ریزش یا Attrition)
و او تنها با یک همکار و دوست جدی، در کار باقی ماند. ولی مارک تمام بهای تعیین شده را پرداخته بود. تا امروز او به همراه تنها همکار خود، به در آمد چند صد هزار دلار در ماه رسیده اند.

شاید شما در مورد "بیل بریت" یکی از موفقترین اعضایAmway شنیده باشید. با او در یکی از شبکه های تلویزیونی مصاحبه شد. در دقایق پایانی مصاحبه که در مقابل خانه مجلل او انجام می شد، از او سوال شد:
" آقای بریت! این تجارت واقعاً برای شما موفقیت آمیز بوده است.  راز موفقیت شما چه بود؟
او پاسخ داد:
" هیچ رازی وجود ندارد! من بسادگی، طرح را برای 1200نفر توضیح دادم.900 نفر آن را رد کردند و تنها 300 نفر با من همکاری کردند. از بین 300 نفر، 86 نفر در راه ساختن سازمان خود، قدم گذاشتند. از بین این 86  نفر، فقط 34 نفر بودند که جدی کار می کردند. و از بین آن 34 نفر، 10 نفر از من یک میلیونر ساختند.
مثل مارک یارنل، بیل هم با اعداد، دست و پنجه نرم می کرد.
یک درس بزرگ:
موفقیت شما، در گرو تمایل شما به یافتن کسانیست که درست مثل شما، محکوم به موفقیت هستند. موفقیت برای "مارک یارنل"، عدد 1 از بین 200 و برای "بیل بریت" عدد 10 از 1200 بود. آیا شما مایل هستید که 200 یا 1200 نفر شما را پس بزنند تا تبدیل به یک میلیونر شوید؟
با کیلیک بر روی لینک زیر به کانال تبادل آگاهی در تلگرام بپیوندید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی