محمد سجاد حقیری

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

محمد سجاد حقیری

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،
صحنه پیوسته بجاست،
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۲۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

                                                                           

زندگی با همه وسعت خویش، محفل ساکت غم خوردن نیست!


حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست!


اضطراب و هوسِ دیدن و نادیدن نیست!


زندگی خوردن و خوابیدن نیست!


زندگی جنبش جاری شدن است!


زندگی کوشش و راهی شدن است


از تماشاگهِ آغاز ِحیات، تا به جایی که خدا می داند...


"سهراب سپهری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۱
محمد سجاد حقیری

بزرگترین هنر هر انسان این است که بتواند خود را از شر عقایدی که به او تحمیل شده اند خلاص کند

و معنای زندگی خودش را خلق کند،ولی بیشتر ادمها قادر به انجام این کار نمیشوند و تا اخر عمر حمال افکار دیگران باقی میمانند.

ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است؛

و این ما هستیم که تصمیم میگیریم روی کدام شبکه باشیم!

شبکه رنجش 

شبکه بخش ش،

شبکه نفرت،

شبکه مهربانی،

شبکه شادمانی،

شبکه برنامه تکراری دیروز!!!

تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.

پس ،لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه ها زیبا کن ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۰
محمد سجاد حقیری


مدرسه عشق


در مجالی که برایم باقیست 

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن همواره اول صبح 

به زبانی ساده 

مهر تدریس کنند 

و بگویند خدا 

خالق زیبایی 

و سراینده ی عشق 

آفریننده ماست 

مهربانیست که ما را به نکویی 

دانایی 

زیبایی 




و به خود می خواند 

جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ

دوزخی دارد – به گمانم -

کوچک و بعید 

در پی سودایی ست 

که ببخشد ما را 

و بفهماندمان

ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم 

که خرد را با عشق 

علم را با احساس 

و ریاضی را با شعر 

دین را با عرفان 

همه را با تشویق تدریس کنند 

لای انگشت کسی 

قلمی نگذارند 

و نخوانند کسی را حیوان 

و نگویند کسی را کودن 

و معلم هر روز 

روح را حاضر و غایب بکند 

و به جز از ایمانش 

هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند 

مغز ها پر نشود چون انبار 

قلب خالی نشود از احساس 

درس هایی بدهند 

که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند 

از کتاب تاریخ 

جنگ را بردارند 

در کلاس انشا 

هر کسی حرف دلش را بزند 

غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند 

تا ، کسی بعد از این 

باز همواره نگوید:"هرگز"

و به آسانی هم رنگ جماعت نشود 

زنگ نقاشی تکرار شود 

رنگ را در پاییز تعلیم دهند 

قطره را در باران

موج را در ساحل 

زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه 

و عبادت را در خلقت خلق 

کار را در کندو 

و طبیعت را در جنگل و دشت 

مشق شب این باشد 

که شبی چندین بار 

همه تکرار کنیم :

عدل

آزادی

قانون

شادی

امتحانی بشود 

که بسنجد ما را 

تا بفهمند چقدر 

عاشق و آگه و آدم شده ایم 

در مجالی که برایم باقیست 

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن آخر وقت 

به زبانی ساده 

شعر تدریس کنند 

و بگویند که تا فردا صبح 

خالق عشق نگهدار شما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۶
محمد سجاد حقیری

نیمه تاریک وجود(دبی فورد)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۳
محمد سجاد حقیری


هفت خویشتن

در آرام ترین ساعت شب هنگامی که در عالم ِ خواب و بیداری بودم ، هفت خویشتن ِ من دور ِ هم نشستند و نجوا کنان چنین گفتند :

خویشتن اول : من در تمام این سال ها در تن ِ این دیوانه بوده ام ، و کاری نداشته ام جز این که روز دردش را تازه کنم و شب اندوهش را برگردانم.من دیگر تاب ِ تحمل ِ این وضع را ندارم و اکنون شورش میکنم.

خویشتن ِ دوم : برادر ، حال ِ تو بهتر از من است ، زیرا کار من اینست که خویشتن ِ شاد این دیوانه باشم.من خنده های او را می خندم و سرود ِ ساعت های خوش ِ او را می سرایم و با پاهایی که سه بال دارد اندیشه های روشن او را می رقصم.منم که باید بر این زندگی ملال آور شورش کنم.

خویشتن ِ سوم : پس تکلیف من ، خویشتن ِ عشق ، چه میشود ، که داغ مشعل سوزان شهوات وحشی و امیال خیال آمیز هستم ؟ منم که بیمار عشقم و باید بر این دیوانه بشورم.

خویشتن چهارم : از میان ِ شما ، من از همه نگون بخت ترم ، چون کاری به جز نفرت ِ پلید و انزجار ویرانگر به من نداده اند . منم آن خویشتن ِ طوفانی که در سیاه ترین درکات ِ دوزخ به دنیا آمده ام و باید سر از خدمت ِ این دیوانه بپیچم.

خویشتن ِ پنجم : نه ، منم آن خویشتن ِ اندیشمند، خویشتن ِ خیال باف، خویشتن ِ گرسنگی و تشنگی ، آن که مدام در پی ِ چیز های نا شناخته و چیز های نیافریده می گردد و دمی آسایش ندارد ؛ منم که باید شورش کنم نه شما.

خویشتن ِ ششم : من خویشتن ِ کارگرم ، خویشتن ِ زحمت کشی که با دستان شکیبا و چشمان آرزو مند روزها را صورت می بخشم و عناصر بی شکل را به شکل های تازه و ابدی در می آورم ــ منم آن تنهایی که باید بر این دیوانه ی بی قرار بشورم.

خویشتن ِ هفتم : شگفتا که همه ی شما می خواهید در برابر این مرد سر به شورش بردارید ، زیرا یکایک شما وظیفه ی مقدری بر عهده دارید که باید به انجام برسانید. آه ! ای کاش من هم مانند ِ شما بودم ، خویشتنی با تکلیف معین ! ولی من تکلیفی ندارم ، من خویشتن بی کاره ام ، آن که در لامکان و لازمان ِ خالی و خاموش نشسته است ، هنگامی که شما سرگرم ِ بازسازی زندگی هستید.ای همسایگان ، آیا شما باید شورش کنید یا من ؟

هنگامی که خویشتن ِ هفتم این گونه سخن گفت ، آن شش خویشتن ِ دیگر با دل سوزی به او نگریستند ولی چیزی نگفتند ؛ و هرچه از شب بیشتر گذشت یکی پس از دیگری در آغوش ِ تسلیم و رضای شیرینی به خواب رفتند.

اما خویشتن ِ هفتم هم چنان

چشم به هیچ دوخته بود.که در پس ِ همه چیز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۷
محمد سجاد حقیری



قانون تلاش معکوس

هر چه بیشتر تلاش کنید که به زور رابطه ی خوبی با دیگران ایجاد کنید کمتر موفق خواهید شد.

برای ایجاد یک رابطه ی خوب کافی است فقط راحت باشید، خودتان باشید و از لحظاتی که با دیگران هستید لذت ببرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۶
محمد سجاد حقیری

چرا آدمهای خوب کارهای بد انجام میدهند ((دبی فورد))

از دولت عشق (( کاترین پاندر))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۸
محمد سجاد حقیری


قانون هویت
حساسیت بیش از حد یا شخصی کردن مسائل یکی از دلایل اصلی بروز مشکل در برقراری روابط با دیگران است.
فقط از طریق غیرشخصی کردن، جدا کردن خود از مسائل و داشتن یک نگرش عینی و واقع بینانه می توانید خوب عمل کنید و با دیگران روابط موثر برقرار سازید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۸
محمد سجاد حقیری


قانونی شگفت انگیز (قانون محبت و خیرخواهی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۰
محمد سجاد حقیری


تو شاهکار خالقی(تحقیر را باور نکن) 

بر روی بوم زندگی،هر چیز میخواهی بکش ... 

زیبا و زشتش پای توست(تقدیر را باور نکن) 

تصویر اگر زیبا نبود،نقاش خوبی نیستی 

از نو دوباره رسم کن (تصویر را باور نکن) 

خالق تو را شاد آفرید 

آزاد آزاد آفرید.....

پرواز کن تا آرزو....(زنجیر را باور نکن)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۸
محمد سجاد حقیری


قله ها و دره ها (( اسپنسر جانسون))

حکایت دولت و فرزانگی(( مارک فیشر))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۰
محمد سجاد حقیری

 

.٣اصل برای اعتماد به نفس بالا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۲
محمد سجاد حقیری

اعـتماد به نـفـس ، یعنی ایمان به تواناییهای ذاتی و استعدادهای فطری  خویش و ایمان به یاری خــدا درپرورش و گسترش آنها . روانشناسان می گویند در اعتماد به نفس  قدرتی هست که تواناییها و اقتدارتان را دو برابر می کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۸
محمد سجاد حقیری



                                         افکارت را فرمانروایی کن تا پادشاهی را تجربه کنی

در ساختار شخصیت ما انسانها، افکار از چنان قدرتی برخوردارند که میتوانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنابراین باید بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابیهای بزرگیدست یابیم، یکی از این راهکارها یادگیری روشهایی است که باعث مثبت اندیشی در ما میشود و افکار منفی را از ما دور میکند.

 در زیر به 30 مورد از توصیه هایی که باعث ایجاد مثبت اندیشی میشوند اشاره میشود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶
محمد سجاد حقیری

                                            

شبی در فرودگاه، زنی منتظر پرواز بود و هنوز چندین ساعت به پروازش مانده بود، او برای گذران وقت بهکتابفروشی فرودگاه رفت و کتابی گرفت و سپس، پاکتی کلوچه خرید و در گوشه ای از فرودگاه نشست.
او غرق مطالعه ی کتاب بود که متوجه مرد کنار دستی اش شد که بی هیچ شرم و حیایی، یکی دو تا از کلوچه های پاکت را برداشت و شروع به خوردن کرد، زن برای جلوگیری از بروز ناراحتی، مسئله را نادیده گرفت.

زن به مطالعه ی کتاب و خوردن هر از گاهی کلوچه ادامه داد و گه گاه به ساعتش نگاه میکرد، در همین حال دزد بی چشم و روی کلوچه؛ پاکت او را خالی کرد! زن با گذشت زمان، لحظه به لحظه، بیش از پیش خشمگین می شد، او پیش خود اندیشید: اگر من آدم خوبی نبودم، بی هیچ شک و تردیدی چشمش را کبود کرده بودم!

با هر کلوچه ای که زن از داخل پاکت برمی داشت، مرد نیز برمی داشت، وقتی که فقط یک کلوچه داخل پاکت مانده بود، زن متحیر ماند که چه کند، مرد در حالی که تبسمی عصبی بر چهره اش نقش بسته بود، آخرین کلوچه را از پاکت برداشت و آن را نصف کرد.
مرد در حالی که نصف کلوچه را به طرف زن دراز می کرد، نصف دیگر را در دهانش گذاشت و خورد، زن نصف کلوچه را از دست او قاپید و پیش خود اندیشید: اوه، این مرد نه تنها دیوانه است، بلکه بی ادب هم تشریف دارد، عجب، حتی یک تشکر خشک و خالی هم نکرد!!
زن در طول عمرش به خاطر نداشت که تا این حد آزرده خاطر شده باشد، به خاطر همین وقتی که پرواز او را اعلام کردند، از ته دل نفس راحتی کشید، سپس وسایلش را جمع کرد و بدون اینکه حتی نیم نگاهی به دزد نمک نشناس بیفکند، راه خود را گرفت و رفت.
زن سوار هواپیما شد و در صندلی خود جا گرفت، سپس دنبال کتابش گشت تا چند صفحه ی باقیمانده را نیز به اتمام برساند، دستش را در کیفش برد، از تعجب کم مانده بود در جای خود میخکوب شود، پاکت کلوچه اش در مقابل چشمانش بود!
زن با یأس و ناامیدی، نالان به خود گفت: پس پاکت کلوچه، مال آن مرد بوده و این من بودم که از کلوچه های او می خوردم!! اما دیگر برای عذر خواهی خیلی دیر شده بود، حزن و اندوه سراپای وجود زن را فرا گرفت و فهمید که بی ادب، نمک نشناس و دزد، خود او بوده است.

کمترین درسی که میتوان از این اتفاق گرفت این است که " پیشداوری ممنوع".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۲
محمد سجاد حقیری


ماهیت لیدرشیپ : ساختن یک مجموعه بزرگ بسیار مشکل اما پاداش دهنده است.
چند هفته پیش یکی از لیدر های من درمورد مشکلی که با یکی از لیدرهای یکی دوسطح پایین تر پیدا کرده بود،با من مشورت کرد . من هم همان روز این مسأله را با ج .آرنولد در میان گذاشته و نظر او را خواستم . آرنولد خیلی سریع گفت : که لیدرهای من باید مطابق اصول لیدرشیپ عمل نمایند . متوجه منظور او شدم و توانستم تنها با همان اصل لیدرم را به شیوه درستی راهنمایی کنم .
اما آنچه مرا برانگیخت تا این مقاله را بنویسم ، این گفته آرنولد بود که :

"ساختن یک مجموعه بزرگ و نگهداشتن آن در حقیقت بیشتر مربوط به رهبری است تا (انگیزه ) پول " .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷
محمد سجاد حقیری


این 7 اشتباه انسان‌های ناموفق است و نشانتان می‌دهیم که چطور از این اشتباهات در امان بمانید:...

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۶
محمد سجاد حقیری

                                 

خدا

در روز های کهن هنگامی که نخستین لرزش سخن به لب هایم آمد از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم:خداوندگارا من بنده ی توام اراده ی پنهان تو قانون من است و تا ابد تو را فرمان بردارم. اما خدا پاسخی نداد و مانند طوفانی سهمگین گذشت آنگاه پس از هزار سال از کوه مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم:آفریدگارا من افریده ی توام تو مرا از گل ساختی و من همه چیز را از تو دارم . اما خدا پاسخی نداد و مانند هزار بال تیز پرواز گذشت. آنگاه پس از هزار سال باز از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم :ای پدر من فرزند توام تو با رحمت و محبت مرا به دنیا آوردی و من با محبت و عبادت ملکوت تو را به ارث می برم اما خدا پاسخی نداد و مانند مهی که تپه های دور دست را می پوشاند گذشت آنگاه پس از هزار سال باز از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم :خدای من ای آرمان و سرانجام من من دیروز توام و تو فردای منی من ریشه ی توام در خاک و تو گلاله ی منی در آسمان و ما با هم در برابر خورشید می بالیم آنگاه خدا برمن خمید و در گوشم سخنان شرینی به نجوا گفت و مانند دریایی که جویباری را در بر می گیرد مرا در بر گرفت و هنگامی که به دره ها و دشت ها فرود آمدم خدا هم آنجا بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۲
محمد سجاد حقیری
                                         
این متن فوق العاده رو بخونید به همسر و فرزندانتان هم سفارش کنید بخوانند
به نام خداوندی که مرا خالق زندگی خود خلق کرد نمی دانم که چه رویایی دارید.اهمیتی نمی دهم که چقدر ناامیدکننده بود هنگامیکه شما در جهت رسیدن به رویایتان تلاش می کردید.اما رویایی که در ذهن خود دارید امکان پذیر است.بعضی از شما از قبل می دانید که کار مشکلی است. آسان نیست . تغییر دادن زندگی کار آسانی نیست. در روند برآوردن رویاهایتان متحمل ناامیدی های بسیاری خواهید شد.شکست های بسیاری ، دردهای فراوانی ، لحظه هایی خواهند آمد که به خود شک خواهید کرد ،خدایا چرا، چرا برای من این اتفاق می افتد؟من فقط در تلاش هستم از فرزندان و مادرم مراقبت کنم. من که سعی در دزدی از کسی را ندارم!چرا باید این اتفاق برای من بیافتد؟ روی صحبتم با آن افرادی است که لحظات سختی را تجربه می کنند.دست از رویاهایتان نکشید.لحظات سختی می آیند، اما نیامده اند که بمانند، آنها آمده اند تا بگذرند. بزرگی و عظمت تصویر شگفت انگیز مبهم و دور از دسترسی نیست که تنها افراد خاصی در میان ما از آن بهره مند باشند، بلکه چیزی است که حقیقتا در درون همه ما وجود دارد. بسیار مهم است که باور داشته باشید که شما منحصر بفرد هستید. اغلب مردم خانواده تشکیل می دهند،درآمدی دارند و می میرند.آنها از رشد کردن دست می کشند، از خودشان دست می کشند، ازخودسازی دست می کشند، از ادامه دادن دست می کشند،از تلاش برای حرکت به جلو دست می کشند. افراد بسیاری هستند که علاقه به شکایت کردن دارند. آنها نمی خواهند هیچ کاری برای موقعیت خود انجام دهند. بیشترمردم به رویاهایشان نمی پردازند.چرا؟دلیل اول بخاطرترس است .ترس از شکست! اگر کارها آنگونه نشود چه؟و ترس از موفقیت عامل دیگر است.چه می شود اگر آنها انجامش دهند و من نه؟آنها ریسک پذیر نیستند.زمان زیادی را با مردم صرف می کنید، زمان زیادی صرف می کنید تا اینکه مردم از شما خوششان بیاید. شما دیگران را بیشتر از خودتان می شناسید. برروی آنها مطالعه می کنید. چیزهای زیادی در مورد آنها می دانید.می خواهید مانند آنها وقت بگذرانید.می خواهید دقیقا مانند آنها شوید.اصلا می دانید؟ شما زمان زیادی را روی آنها سرمایه گذاری کردید در حالیکه نمی دانید خودتان که هستید.
من شما را به چالش می کشم تا زمانی را صرف خودتان نمایید.اگر می خواهید رویاهایتان محقق شود ضروری است که افراد بازنده را از زندگیتان حذف نمایید.
 اما افرادی که به سمت رویاهایشان در حرکت هستند، زندگی معنا و مفهوم خاصی برایشان دارد.هنگامیکه شما تبدیل به فرد رویاپردازی می شویدکاری که انجام می دهیداینست که شروع به جدا کردن خود از دیگران می کنید. شما شروع کرده اید تا ویژگی خاصی را داشته باشید. تا زمانیکه شما پیرو دیگران هستید تا زمانیکه یک مقلد باشید شما هرگز بهترین مقلد در دنیا نخواهید بود اما بهترینی خواهید بود که می توانید باشید .
من شما را به چالش می کشم تا ارزش خود را دریابید.
 همه این موضوع را نخواهند دید. همه به شما ملحق نخواهند شد. همه نگرش شما را نخواهند داشت. ضروری است بدانید که شما فرد خاصی هستید. ضروری است که خود را با مردم هماهنگ کنید و آنها را به کار خود جذب کنید. افرادی که تشنه موفقیت هستند. افرادی که توقف ناپذیر و جسور هستند.افرادی که زندگی را همان طور که هست نمی پزیرند افرادی که بیشتر میخواهند. افرادی که با رویاهایشان زندگی می کنند برنده هستند.آنها با رویاهایشان پیوند خورده اند. افرادی که با رویاهایشان زندگی می کنند، افرادی هستند که می دانند اگر قرار است اتفاقی بیافتد ، به آنها بستگی دارد. اگر می خواهید که موفق تر باشید اگر می خواهید که کاری انجام دهید که قبلا هرگز انجامش نداده اید، دومین چیزی که از شما می خواهم اینست که روی خود سرمایه گذاری کنید.عقیده دیگران درباره شما نباید تبدیل به واقعیت زندگی شما شود. شما نباید زندگی تان را به شکل یک قربانی بگذرانید. حتی اگر با ناامیدی مواجه می شوید. شما باید در درون خود به این موضوع ایمان داشته باشید که می توانم از عهده اش برآیم! حتی اگر دیگران این توانایی را در من نبینند. من باید به خودم ایمان داشته باشم! این چیزی است که به آن ایمان دارم و حاضرم که برای آن بمیرم. ختم کلام! مهم نیست که تا چه اندازه بد است و یا چقدر بد می شود. من قصد دارم که انجامش دهم. می خواهم که عقیده ای را ارائه دهم و می خواهم ممکن شدنی ها را نمایش دهم. شما می خواهید که به مرحله بعد بروید. می خواهم نماینده مجلس شوم، می خواهم مهندس شوم، می خواهم دکتر بشوم. به من گوش کنید شما به این سطح نمی توانید برسید. شما نمی توانید به آن سطح اقتصادی که می خواهید برسید تا زمانیکه شروع به سرمایه گذاری روی خود و افکارتان نکنید. شما کتاب نمی خوانید! 

من شما را به چالش می کشم که به کتابخانه بروید می خواهم شهامت سرمایه گذاری بالایی را داشته باشید.شجاعت تنها بودن را داشته باشید. شهامت صرف ساعت هایی برای شناختن خود را داشته باشید.
 هنگامی که تبدیل به کسی می شوید که هستید، هنگامیکه تبدیل به فردی می شوید که خلق شدید که باشید شما به دنیا آمده اید که کسی باشید که خود آن را طراحی می کنید.هنگامیکه تنها می شوید کاری که انجام می دهید اینست که شروع به جداکردن خود از دیگران می کنید.
من شما را به چالش می کشم تا خود را به مکانی برسانید که مردم شما را آزار ندهند.

چرا؟ زیرا به شما مربوط نیست که چه چیز آنها را خوشحال می کند زیرا شما در تلاش هستید که شکوفا شوید در تلاش هستید که به سطح بالاتری برسید می خواهم که شما بر روی فکرو ذهن خود کار کنید. اگر هنوز درباره رویای خود حرف می زنید، اگر هنوز درباره اهداف خود صحبت می کنید و تا کنون هیچ کاری انجام نداده اید فقط اولین قدم را بردارید . می توانید باعث افتخار والدینتان شوید، باعث افتخار مدرسه تان شوید می توانید زندگی میلیون ها انسان را تحت تاثیر قرار دهید و دیگر دنیا همانند قبل نخواهد بود. زیرا شما پا در این مسیرنهادید. هرگز اجازه ندهید که کسی رویاهایتان را از شما بدزدد. آیا با نه و عدم پذیرش از سوی دیگران مواجه شده ایم و قرار ملاقاتی داشته ایم که هیچکس در آن حاضر نشد؟ یا افرادی که به شما می گویند روی من حساب کن و هیچوقت انجامش نمی دهند؟ چه می شود اگر ما دارای نگرشی باشیم که باعث آرامش ما شود. هیچ کسی به شما اعتقادی ندارد.شما دوباره و دوباره و دوباره شکست می خورید . روشنایی از میان می رود اما شما هنوز به دنبال رویای خود هستید و هر روز آن را مرور می کنید به خودتان بگویید که این پایان کار نیست ! تا زمانیکه پیروز شوم . 
شما می توانید رویایتان را زندگی کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۷
محمد سجاد حقیری


سرگذشت یاگر یک داستان موفقیت واقعی از فقر تا ثروت است؛ او یکی از موفق ترین افراد در صنعت " MLM" است .

این داستان هدیه به کسانی است که دوست دارند راه موفقیت دیگران را بدانند و از آن به نفع خود استفاده کنند، مخصوصا داستانهایی درباره کسی که به معنای واقعی کلمه هیچکاره و بدون هیچ مهارت و تخصص از صفر تبدیل به یک غول درامدسازی شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۲
محمد سجاد حقیری


کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.

 یک روز زلزله ای کوه را به لرزه درآورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.

بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پراز مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیندو آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید .....



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۸
محمد سجاد حقیری

هرگز جا نزنید

در 30 سالگی کارش را از دست داد
.
در 32 سالگی در یک دادگاه حقوق شکست خورد
.
در 34 سالگی مجددا ور شکست شد
.
در 35 سالگی که رسید، عشق دوران کودکی اش را از دست داد
.
در 36 سالگی دچار اختلال اعصاب شد
.
در 38 سالگی در انتخابات شکست خورد
.
در 48،46،44 سالگی باز در انتخابات کنگره شکست خورد
.
به 55 سالگی که رسید هنوز نتوانست سناتور ایالت شود
.
در 58 سالگی مجددا سناتور نشد
.
در 60 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد
.
نام او آبراهام لینکلن بود
.
جا نزد
.
هرگز جا نزنید
.
بازندگان آنهایی هستند که جا زدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۱
محمد سجاد حقیری


تصمیمات سخت می‌گیرند و استانداردهای عملکردی ایجاد می‌کنند که همواره در حال توسعه است.در صورتیکه  به وجود آوردن یک تیم، چه در محیط کار، چه در ورزش‌های حرفه‌ای یا در جامعه محلی، نیازمند شناخت دقیق از افراد، قدرت آن‌ها و چیزی است که آن‌ها را برای کار کردن با دیگران به هیجان می‌آورد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۰
محمد سجاد حقیری