گریز از تنهایی (بخش دوم : تخریب)(اریک فرم)
گریز از
تنهایی (بخش دوم : تخریب)
حس تخریب در حالت غیر قابل تحمل ناتوانی و تجرد فرد ریشه دارد و تخریب دنیای برون
راه گریز از احساس ناتوانی در برابر آن انگاشته میشود البته شکی نیست که وقتی جهان
را برانداختیم باز به تنهایی و تجرد گرفتار میشویم ولی تجردی پر شکوه که در آن
دیگر چیزی وجود ندارد که ما را در هم بکوبد.
سادیسم بر آن است که طرف مقابل را ببلعد و جزیی از خود کند ولی حس تخریب تیشه به ریشه آن میزند .سادیسم میخواهد وجود را با تسلط بر دیگران نیرو بخشد و حس تخریب نیز به دنبال همین هدف است منتهی با برانداختن هرگونه تهدید از سوی برون.
دلیل تراشی هایی از جمله محبت و وظیفه تا وجدان اخلاقی و میهن پرستی برای از میان برداشتن خود و دیگران مورد بهانه قرار گرفته اند
تخریبی که در اینجا مورد بحث است عناد عقلانی یا واکنشی مثلا در برابر حمله بر زندگانی و تمامیت و افکار خود شخص و دیگران نیست زیرا اینگونه تخریب ملازم طبیعی اثبات حقانیت زندگی است بلکه تمایلی است که در دل شخص خانه دارد و منتظر فرصتی است که به ظهور برسد درحالیکه دلیل عینی و واقعی وجود ندارد.
تجرد و ناتوانی فرد موجد دو سرچشمه دیگر حس تخریب یعنی اضطراب و ایجاد سد در برابر زندگی میشود.
الف : وقتی منافع حیاتی فرد تهدید میشوند اضطراب پدید آمده و تمایلات تخریبی شایعترین عکس العمل در برابر اضطرابند.
ب : حیات دارای یک تحرک درونی است و میخواهد رشد کند بیان و عیان شود و خلاصه جریان داشته باشد وقتی در مقابل این تمایل سدی بوجود آمد انرژی که متوجه حیات بود به فساد میگراید و به تخریب میل میکند به عبارت دیگر سائق زندگی و سائق تخریب از یکدیگر مستقل نیستند بلکه هرکدام به دیگری بطور معکوس وابسته است هرچه سائق زندگی بیشتر دچار تضییق شود نیروی سائق تخریب فزونی میگیرد و هرچه حیات بیشتر از قوه به فعل برسد یا تحقق یابد قوت حس تخریب به کاستی میگراید خلاصه آنکه حس تخریب محصول حیات فعلیت نیافته است.