مطالبی که دانستن آنها برای شما بسیار مفید است
حتما بخوانید...
مدت زمان مطالعه 5 دقیقه ولی تاثیر آن ...
مطالبی که دانستن آنها برای شما بسیار مفید است
حتما بخوانید...
مدت زمان مطالعه 5 دقیقه ولی تاثیر آن ...
در این سری از مقالات نگاهی به نحوه کارکرد ضمیر خودآگاه، ضمیر نیمه آگاه و ضمیر ناخوداگاه خواهیم انداخت، که کارکرد این سه ضمیر (ذهن) در کنار یکدیگر واقعیت بیرونی ما را شکل می دهند. همچنین به این موضوع که با شناخت این سه ضمیر چگونه می توانیم عادات و رفتارهای خود را بهبود ببخشیم تا زندگی شادتر، موفق تر و امن تری داشته باشیم، خواهیم پرداخت.
با سلام خدمت تمام دوستان عزیز و جویای آگاهی برای زندگی بهتر
احتمالا برای شما هم این مسئله پیش آمده است ک وقتی حتی با صادقانه ترین نیت ها و با تمام وجود تصمیمی را اتخاذ می کنید نیرویی در برابر تصمیم شما مقاومت می کند !!!
در فیزیک معقوله ای به نام(( اینرسی ))وجود دارد که به این معنی است:
اینرسی تمایلی است در اجسام برای حفظ حالت قبلی.
به زبان ساده تر مقاومتی است که وقتی جسمی می خواهد تغییر مسیر و یا وضعیت بدهد در آن جسم بوجود می آید تا آن جسم را در حالت قبلی خود نگه دارد که باچند مثال آن را برای شما تشریح می کنم.
دقت کرده اید وقتی ماشین تیک آف میکند ماشین به سمت جلو حرکت می کند ولی شما به سمت عقب متمایل می شوید و به صندلی می چسبید؟
یا وقتی ماشین به سمت راست دور می زند ما به سمت چپ متمایل می شویم؟
یا وقتی ماشین ترمز می کند با اینکه راننده با ترمز گرفتن قصد جلوگیری از حرکت ماشین به جلو را دارد اما به چلو پرتاب میشویم و در صورت نبستن کمربند ایمنی امکان دارد دچار آسیب شویم؟؟؟
این دقیقا معنی اینرسی به زبان ساده است که به ما این نکته را یاد آور می شود که هر گاه تغییری در اجسام قرار است رخ دهد مقاوقتی در جسم بوجود می آید تا آن را در حالت قبلی نگه دارد.
من در اینجا می خواهم از نقش معقوله اینرسی در ذهن صحبت کنم که هر گاه ما تصمیمی بگیریم که در آن تصمیم تغییری قرار است بوجود بیاید ما با مقومتی از طرف ذهن خود روبرو می شویم برای ماند در حالت قبلی خود , که به آن در اصطلاح (عادت) گفته می شود. اسم این مقاومت و همان عادتها را اینرسی ذهنی می گذاریم و یک برسی در مورد اینکه چرا تصمیم گیری در بعضی از موارد سخت و در بعضی از موارد آسان است و چه راهکارهایی میتوانیم برای آن پیدا کنیم ...
در روانشناسی پدیده ای بنام زایگارنیک داریم که به زبان ساده توضیح آن بدین صورت است:
مغز انسان تکالیف ناقص ،ناکامل وگنگ را در مقایسه با تکالیف کامل و شفاف ، به مدت طولانی تری به خاطر می سپارد، .چرا که سعی میکند با فکر کردن به آنها رفع ابهام کند و به یک رضایت درونی برسد.
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه، وآن جهل است در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها و گوش ها، تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است نخستین گام برای رسیدن به آگاهی توجه کافی به پندار، گفتار و کردار است. زمانی که تا به این حد از احوال ذهن ، جسم و زندگی خود با خبر شدیم، آن گاه معجزات رخ می دهند. در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او زندگی ، تلاش ها و رویاهای انسان سراسر سرگرمی ست! چرا که انسان نا آگاهانه همواره به جست و جوی چیزی است که پیشاپیش در وجودش نهفته است! اما این نکته را درست زمانی می فهمد که به حقیقت می رسد! نه پیش از آن!
مشهور است که "بودا" درست در نخستین شب ازدواجش، در حالی که هنوز آفتاب اولین صبح زندگی مشترکش طلوع نکرده بود، قصر پدر را در جست و جوی حقیقت ترک می کند. این سفر سالیان سال به درازا می کشد و زمانی که به خانه باز می گردد فرزندش سیزده ساله بوده است! هنگامی که همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان "بودا" می دوزد، آشکارا حس می کند که او به حقیقتی بزرگ دست یافته است. حقیقتی عمیق و متعالی. بودا که از این انتظار طولانی همسرش شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال زندگی خود نرفته ای؟! همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها همانند تو سوالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش می گشتم! می دانستم که تو بالاخره باز می گردی و البته با دستانی پر! دوست داشتم جواب سوالم را از زبان تو بشنوم، از زبان کسی که حقیقت را با تمام وجودش لمس کرده باشد. می خواستم بپرسم آیا آن چه را که دنبالش بودی در همین جا و در کنار خانواده ات یافت نمی شد؟! بودا می گوید: "حق با توست! اما من پس از سیزده سال تلاش و تکاپو این نکته را فهمیدم که جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای جستن!" حقیقت بی هیچ پوششی کاملا عریان و آشکار در کنار ماست آن قدر نزدیک که حتی کلمه نزدیک هم نمی تواند واژه درستی باشد! چرا که حتی در نزدیکی هم نوعی فاصله وجود دارد! ما برای دیدن حقیقت تنها به قلبی حساس و چشمانی تیزبین نیاز داریم. تمامی کوشش مولانا در حکایت های رنگارنگ مثنوی اعطای چنین چشم و چنین قلبی به ماست او می گوید: معجزات همواره در کنار شما هستند و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند فقط کافی است نگاه شان کنید. او گوید: به چیزی اضافه تر از دیدن نیازی نیست! لازم نیست تا به جایی بروید! برای عارف شدن و برای دست یابی به حقیقت نیازی نیست کاری کنید! بلکه در هر نقطه از زمین و هر جایی که هستید به همین اندازه که با چشمانی کاملا باز شاهد زندگی و بازی های رنگارنگ آن باشید، کافی است! این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم صدق میکند! تمامی راز مراقبه در همین دو نکته خلاصه شده است "دیدن و شنیدن" اگر بتوانیم چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم راز مراقبه را فرا گرفته ایم!
آیا می دانید 7 مرکز انرژی « چاکرا» در بدن شما وجود دارد؟
هر انسانی نیروی بالقوه ای برای کامل بودن در خود دارد. نیروی شگفت انگیز و فریبنده أی که اعجاز خلقت محسوب می شود. نام دیگر این نیروی بالقوه «چاکرا» می باشد. چاکراها انرژی حیاتی را از محیط اطراف و از کیهان می گیرند و آنها را به امواج مورد نیاز نقاط مختلف بدن تبدیل می کنند. علاوه بر این آنها انرژی را به اطرافشان پخش می کنند. توسط این سیتسم انرژی، انسان نهایتا در حوزة تبادل دایم انرژی با کیهان و دنیا و انسان های دیگر است.
طبق دست نوشته های قدیمی 88000 چاکرا در بدن هر یک از ما وجود دارد و به ندرت می توان نقطه أی در بدن انسان پیدا کرد که در برابر دریافت و انتقال یا تغییر دادن انرژی ها حساس نباشد. فقط حدود 40 چاکرای فرعی وجود دارد که مهمترین آنها در طحال، پشت گردن، کف دست ها و کف پاها قرار دارند. اما تقسیم بندی دیگری هم برای تعداد چاکراها وجود دارد که می گویند چاکراهی مهم در بدن انسان 7 تا می باشند که دائما در حال چرخش به سر می برند.
چاکرا چیست؟
اگر بخواهیم تعریف کاملی از اعضای بدنمان داشته باشیم باید اعضای روحمان را نیز در نظر بگیریم.اعضای اصلی روح انسان چاکرا نام دارند که از انها به عنوان نقاط انرژیتکی بدن یاد می شود.این مراکز پر انرژی وظایفی از قبیل کنترل ویژگی های روحی و جسمی بدن را بر عهده دارند.تعداد این چاکراها در بدن زیاد است که موارد اصلی آن در امتداد ستون فقرات جای گرفته و تعداد آنها ۷ تا می باشد.در عکس شما می توانید جایگاه دقیق این چاکراها را مشاهده کنید.این چاکراها از پایین ترین به بالاترین ُُ چاکراهای شماره ۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷ نام گرفته اند و اعمال انها در مقابل شماره چاکرای مربوطه بصورت زیر خلاصه می شود:
اشتباهاتم را دوست دارم
آنها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته ام
و نتیجه اش را هر چه باشد میپذیرم
اشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازم
میپذیرم که انسانم و اشتباه میکنم
نه فرشته ام و نه شیطان!
و نه انسان کامل!
تا زنده ام برای انتخاب راه درست فرصت هست
وقتی زمین میخورم، بلند میشوم خودم را میتکانم و ادامه میدهم
اشتباهاتم را دوست دارم...
آنها حباب شیشه ای غرورم را میشکنند......
هر زمان به اشتباهاتم پی بردم... بزرگتر شده ام
اشتباهاتم را دوست دارم
آنها گران ترین تجربه هایم هستند ،چراکه برایشان هزینه گزافی پرداخته ام......
جمله معروفی است که می گوید: « شما می توانید موفق شوید، یا شکست بخورید و برای توجیه آن دلیل تراشی کنید؛ اما هر دو کار را نمی توانید با هم انجام دهید».
|
|
|
|
پنج روش برای اینکه ضمیر ناخودآگاهتان را تحت کنترل درآورید
ضمیر خودآگاه، پست فرماندهی وجود، در واقع همان بخش از انسان است که به من آدمیاطلاق میشود. ما هر کاری را با آگاهی و تصمیم خود انجام میدهیم. ضمیر ناخودآگاه، مسوولیت اجرایی بدن را عهدهدار است. ضمیر ناخودآگاه گوش به فرمان ضمیر خودآگاه است، درست مانند کامپیوتر. ضمیر ناخودآگاه بخشی است که تمام سیستم بدن انسان را اداره و کنترل میکند. کنترل تمام اعضا مانند ریه و قلب و معده و تمام سلولهای بدن را بهطور ارادی به عهده دارد، باورهای انسان را میسازد، شخصیت و اعتماد به نفس و هویت آدمیرا شکل میدهد و روحیه فرد را میسازد. برای مثال با دیدن گل زیبای رز قرمز رنگ که علامت عشق و محبت و دوستی است، این تصویر هم در ضمیر خودآگاه شما تأثیر میگذارد و هم در ضمیر ناخودآگاه میرود و پس از پردازش، روحیهای زیبا در ما میسازد. یک باور زیبا هم در ما ایجاد میکند. باور اینکه زندگی زیباست. روحیه شاد و مثبت، امید و حرکت و اندیشه مثبت را به دنبال دارد.
ضمیر ناخودآگاه این توان را دارد که وقتی فرمانی را از ضمیر خودآگاه دریافت میکند، به منبعی در جهان وصل میشود به نام شعور نامحدود جهان که تمام اطلاعات جهان هستی داخل این شبکه اطلاعاتی یا این شعور نامحدود است.
درون انسان یک کامپیوتر است که نظام باورها و شخصیت او را میسازد و تمام اعضا و جوارح غیرارادی را کنترل میکند و سلامت و بیماری انسان نیز به عملکرد او بستگی دارد.
تمام اطلاعات برای همیشه در ضمیر ناخودآگاه به صورت فایلها و پروندههایی جداگانه بایگانی میشود و در عین حال این اطلاعات به وسیله این کامپیوتر پردازش میشود. حاصل این پردازش یک خروجی خواهد بود که یا سبب ساختن نظام باورها و شخصیت انسان میشود و یا اینکه این خروجی بر روحیه و فیزیولوژی بدن انسان تأثیر میگذارد و یا اینکه در دنیای بیرون از انسان اثری را برای او پدید میآورد. انسان میتواند با کنترل کردن ورودیهای ضمیر ناخودآگاه، دستاوردهای زندگی خود را کنترل کند.
اصول برنامهریزی و کنترل ضمیر ناخودآگاه
اگر از کسی متنفری از قسمتی از خودت در او متنفری،چیزی که از ما نیست نمی تواند افکار ما را مغشوش کندـ ((هرمان هسه))
باختن یک رویداد است. اما بازنده بودن یک مدل ذهنی است
بخت خوش یک رویداد است. اما خوشبختی یک مدل ذهنی است
تنها ماندن یک رویداد است. اما تنهایی یک مدل ذهنی است
مجبور شدن یک رویداد است. اما گرفتار جبر بودن یک مدل ذهنی است
تغییر کردن یک رویداد است. اما زندگی در جستجوی تغییر یک مدل ذهنی است
زنده بودن یک رویداد است. اما زندگی کردن یک مدل ذهنی است
اما حیف که ما معمولاً رویدادها را می بینیم
روزنامه ها، اگر از رویدادهای دیروز ننویسند بر گیشه خواهند پوسید
و فال گیرها، اگر از رویدادهای فردا نگویند، گرسنه خواهند ماند
هفت قانون معنوی موفقیت از دید دیپاک چوپرا شامل تعریف قوانین و گامهای کاربردی آنها:
1- قانون"دارما" یا غایت حیات
2- قانون توانایی مطلق
3- قانون بخشایش
4- قانون "کارما" یا علت و معلول
5- قانون کمترین تلاش
6- قانون قصد و آرزو
7- قانون عدم دلبستگی
1- قانون"دارما" یا غایت حیات
بزرگترین هنر هر انسان این است که بتواند خود را از شر عقایدی که به او تحمیل شده اند خلاص کند
و معنای زندگی خودش را خلق کند،ولی بیشتر ادمها قادر به انجام این کار نمیشوند و تا اخر عمر حمال افکار دیگران باقی میمانند.
ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است؛
و این ما هستیم که تصمیم میگیریم روی کدام شبکه باشیم!
شبکه رنجش
شبکه بخش ش،
شبکه نفرت،
شبکه مهربانی،
شبکه شادمانی،
شبکه برنامه تکراری دیروز!!!
تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.
پس ،لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه ها زیبا کن ..
هفت خویشتن
در آرام ترین ساعت شب هنگامی که در عالم ِ خواب و بیداری بودم ، هفت خویشتن ِ من دور ِ هم نشستند و نجوا کنان چنین گفتند :
خویشتن اول : من در تمام این سال ها در تن ِ این دیوانه بوده ام ، و کاری نداشته ام جز این که روز دردش را تازه کنم و شب اندوهش را برگردانم.من دیگر تاب ِ تحمل ِ این وضع را ندارم و اکنون شورش میکنم.
خویشتن ِ دوم : برادر ، حال ِ تو بهتر از من است ، زیرا کار من اینست که خویشتن ِ شاد این دیوانه باشم.من خنده های او را می خندم و سرود ِ ساعت های خوش ِ او را می سرایم و با پاهایی که سه بال دارد اندیشه های روشن او را می رقصم.منم که باید بر این زندگی ملال آور شورش کنم.
خویشتن ِ سوم : پس تکلیف من ، خویشتن ِ عشق ، چه میشود ، که داغ مشعل سوزان شهوات وحشی و امیال خیال آمیز هستم ؟ منم که بیمار عشقم و باید بر این دیوانه بشورم.
خویشتن چهارم : از میان ِ شما ، من از همه نگون بخت ترم ، چون کاری به جز نفرت ِ پلید و انزجار ویرانگر به من نداده اند . منم آن خویشتن ِ طوفانی که در سیاه ترین درکات ِ دوزخ به دنیا آمده ام و باید سر از خدمت ِ این دیوانه بپیچم.
خویشتن ِ پنجم : نه ، منم آن خویشتن ِ اندیشمند، خویشتن ِ خیال باف، خویشتن ِ گرسنگی و تشنگی ، آن که مدام در پی ِ چیز های نا شناخته و چیز های نیافریده می گردد و دمی آسایش ندارد ؛ منم که باید شورش کنم نه شما.
خویشتن ِ ششم : من خویشتن ِ کارگرم ، خویشتن ِ زحمت کشی که با دستان شکیبا و چشمان آرزو مند روزها را صورت می بخشم و عناصر بی شکل را به شکل های تازه و ابدی در می آورم ــ منم آن تنهایی که باید بر این دیوانه ی بی قرار بشورم.
خویشتن ِ هفتم : شگفتا که همه ی شما می خواهید در برابر این مرد سر به شورش بردارید ، زیرا یکایک شما وظیفه ی مقدری بر عهده دارید که باید به انجام برسانید. آه ! ای کاش من هم مانند ِ شما بودم ، خویشتنی با تکلیف معین ! ولی من تکلیفی ندارم ، من خویشتن بی کاره ام ، آن که در لامکان و لازمان ِ خالی و خاموش نشسته است ، هنگامی که شما سرگرم ِ بازسازی زندگی هستید.ای همسایگان ، آیا شما باید شورش کنید یا من ؟
هنگامی که خویشتن ِ هفتم این گونه سخن گفت ، آن شش خویشتن ِ دیگر با دل سوزی به او نگریستند ولی چیزی نگفتند ؛ و هرچه از شب بیشتر گذشت یکی پس از دیگری در آغوش ِ تسلیم و رضای شیرینی به خواب رفتند.
اما خویشتن ِ هفتم هم چنان
چشم به هیچ دوخته بود.که در پس ِ همه چیز است.
انکار ابزاری است ک برای فرار از وقایع ناگوار ذهن از آن استفاده میکند ,
این ابزار کارآمد در بعضی موقع توسط کسانی ک میخواهند از حقایق فرار کنند مورد سواستفاد قرار میگیرد