محمد سجاد حقیری

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

هدف اصلی ما همه گیر شدن اطلاعات است

محمد سجاد حقیری

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،
صحنه پیوسته بجاست،
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودشناسی» ثبت شده است


باختن یک رویداد است. اما بازنده بودن یک مدل ذهنی است

بخت خوش یک رویداد است. اما خوشبختی یک مدل ذهنی است

تنها ماندن یک رویداد است. اما تنهایی یک مدل ذهنی است

مجبور شدن یک رویداد است. اما گرفتار جبر بودن یک مدل ذهنی است

تغییر کردن یک رویداد است. اما زندگی در جستجوی تغییر یک مدل ذهنی است

زنده بودن یک رویداد است. اما زندگی کردن یک مدل ذهنی است

اما حیف که ما معمولاً رویدادها را می بینیم

روزنامه ها، اگر از رویدادهای دیروز ننویسند بر گیشه خواهند پوسید

و فال گیرها، اگر از رویدادهای فردا نگویند، گرسنه خواهند ماند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۱
محمد سجاد حقیری


هفت خویشتن

در آرام ترین ساعت شب هنگامی که در عالم ِ خواب و بیداری بودم ، هفت خویشتن ِ من دور ِ هم نشستند و نجوا کنان چنین گفتند :

خویشتن اول : من در تمام این سال ها در تن ِ این دیوانه بوده ام ، و کاری نداشته ام جز این که روز دردش را تازه کنم و شب اندوهش را برگردانم.من دیگر تاب ِ تحمل ِ این وضع را ندارم و اکنون شورش میکنم.

خویشتن ِ دوم : برادر ، حال ِ تو بهتر از من است ، زیرا کار من اینست که خویشتن ِ شاد این دیوانه باشم.من خنده های او را می خندم و سرود ِ ساعت های خوش ِ او را می سرایم و با پاهایی که سه بال دارد اندیشه های روشن او را می رقصم.منم که باید بر این زندگی ملال آور شورش کنم.

خویشتن ِ سوم : پس تکلیف من ، خویشتن ِ عشق ، چه میشود ، که داغ مشعل سوزان شهوات وحشی و امیال خیال آمیز هستم ؟ منم که بیمار عشقم و باید بر این دیوانه بشورم.

خویشتن چهارم : از میان ِ شما ، من از همه نگون بخت ترم ، چون کاری به جز نفرت ِ پلید و انزجار ویرانگر به من نداده اند . منم آن خویشتن ِ طوفانی که در سیاه ترین درکات ِ دوزخ به دنیا آمده ام و باید سر از خدمت ِ این دیوانه بپیچم.

خویشتن ِ پنجم : نه ، منم آن خویشتن ِ اندیشمند، خویشتن ِ خیال باف، خویشتن ِ گرسنگی و تشنگی ، آن که مدام در پی ِ چیز های نا شناخته و چیز های نیافریده می گردد و دمی آسایش ندارد ؛ منم که باید شورش کنم نه شما.

خویشتن ِ ششم : من خویشتن ِ کارگرم ، خویشتن ِ زحمت کشی که با دستان شکیبا و چشمان آرزو مند روزها را صورت می بخشم و عناصر بی شکل را به شکل های تازه و ابدی در می آورم ــ منم آن تنهایی که باید بر این دیوانه ی بی قرار بشورم.

خویشتن ِ هفتم : شگفتا که همه ی شما می خواهید در برابر این مرد سر به شورش بردارید ، زیرا یکایک شما وظیفه ی مقدری بر عهده دارید که باید به انجام برسانید. آه ! ای کاش من هم مانند ِ شما بودم ، خویشتنی با تکلیف معین ! ولی من تکلیفی ندارم ، من خویشتن بی کاره ام ، آن که در لامکان و لازمان ِ خالی و خاموش نشسته است ، هنگامی که شما سرگرم ِ بازسازی زندگی هستید.ای همسایگان ، آیا شما باید شورش کنید یا من ؟

هنگامی که خویشتن ِ هفتم این گونه سخن گفت ، آن شش خویشتن ِ دیگر با دل سوزی به او نگریستند ولی چیزی نگفتند ؛ و هرچه از شب بیشتر گذشت یکی پس از دیگری در آغوش ِ تسلیم و رضای شیرینی به خواب رفتند.

اما خویشتن ِ هفتم هم چنان

چشم به هیچ دوخته بود.که در پس ِ همه چیز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۷
محمد سجاد حقیری




حقیقت چیست؟

-آنچه آلوده به اندیشه و تعابیر انسانی نباشد حقیقت است...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۰
محمد سجاد حقیری